داغونی

حکایت قشنگیه!!

وقتی داغونی فقط یه نقرمیتونه ارومت کنه،

اونم همونیه که داغونت کرده!

[ چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:,

] [ 15:27 ] [ مبینا ] [ ]

به دوستانم گفتم شیشه احساس دارد؛آنها خندیدند،اما خودم دیدم روز سرد بارانی وقتی روی شیشه نوشتم
"تنهایم" به آرامی برایم گریه کرد

[ دو شنبه 5 آبان 1393برچسب:,

] [ 16:1 ] [ مبینا ] [ ]

اشکهایم را به اسمان سپردم

خداباران امشب رابخیرکند

[ یک شنبه 4 آبان 1393برچسب:,

] [ 14:36 ] [ مبینا ] [ ]

خیلی شیرینه...

وقتی تو اس ام اس بازی های شبانه

خوابت میبره

صبح بلندمیشی می بینی اس ام اس اومده:

قربون عشم برم که خوابش برده...

[ جمعه 2 آبان 1393برچسب:,

] [ 20:18 ] [ مبینا ] [ ]

چــــــــقدر از «دیـــدی گفتـــم» ها متنـــــفرم
چقـــــدر از «بهـــت که گقــته بـــودم» ها خســــته ام
دلـــم کمــــی نـــــوازش میخــــواهــــد
نـــــــوازش کسی کــــه
هیـــچ چــــیز نگــویــــد!
فقــــط باشـــــد..

[ جمعه 2 آبان 1393برچسب:,

] [ 20:18 ] [ مبینا ] [ ]

بسلامتی پسری که زنگ زد به دوست دخترش گفت:سلام عزیزم کجایی؟

دختر:سلام سرم درد میگیره میخوام بخوابم تو کجایی عشقم؟

پسر:تو پارکم پشت سرت دستشو ول کن...

[ جمعه 2 آبان 1393برچسب:,

] [ 20:18 ] [ مبینا ] [ ]

مـَشـ‗__‗ـروب خـورבَم ...

سیـگـ‗__‗ـآر کـشـ‗__‗ـבَم ...

لبـآس تـَنـ‗__‗ـگ و کـ‗__‗ـوتـآه پـوشیـ‗__‗ـבَم ...

چـِ‗__‗ـرآ בیـگـ‗__‗ـر בَعـ‗__‗ـوآیـَ ـم نمـیکـُنـے لـَعـنـَ‗__‗ـتـے ...؟!

هـَنـ‗__‗ـوز هـَمـ‗__‗ـآن مـَ‗__‗ـرבے هـَسـتـ‗__‗ـے ...

کـہ روے مـَ‗__‗ـن غیـرَت בآشـ‗__‗ـت ...؟

رآسـ‗__‗ـتـے اصـلا مـَنـ‗__‗ـو یـآבت هـَسـ‗__‗ـت نـآمـَ‗__‗ـرב ...؟

[ جمعه 2 آبان 1393برچسب:,

] [ 20:17 ] [ مبینا ] [ ]

دو

تارفیق عاشق یک دخترمیشن

دختره میگه من2جام مشروب برای شمامیارم ...

تویکیش زهرریختم هرکس زنده بمونه اون بامن ازدواج میکنه...!

رفیق اولی میخوره میگه : بسلامتی این که من بمیرم ورفیقم به عشقش برسه

رفیق دومی میخوره میگه : بسلامتی این که من بمیرم ورفیقم به عشقش برسه

بعددختره یه پیک میخوره میگه زهرتواین بود!

میخورم بسلامتی رفاقت این دورفیق که هیچوقت به هم نخوره...!

[ جمعه 2 آبان 1393برچسب:,

] [ 20:16 ] [ مبینا ] [ ]

دختره از دوستت دارم هاي هر شب پسر خسته شده بود

یک شب وقتی اس ام اس آمد

بدون آن که آنرا باز کند موبایل را گذاشت زیر بالشش و خوابید

صبح وقت مادر پسره به دختره زنگ زد و گفت:

پسرم مرده… دختره شوکه شد

و چشم پر از اشک بلافاصله سراغ اس ام اس شب گذشته رفت..

پسره نوشته بود…

تصادف کردم با مشکل خودم را رساندم دم در خونتون

لطفا بیا پائین میخوام برای آخرین بار ببینمت…

خیلی خیلی دوستت دارم:((

[ جمعه 2 آبان 1393برچسب:,

] [ 20:13 ] [ مبینا ] [ ]

یه لیوان بردار !

برو تو اشپزخونه

بوسش کن

نازش کن

حالا بندازش زمین ...

چیشد !!!

شکست ؟؟؟

حالا برو ازش معذرت خواهی کن

برو بگو ببخشید که شکستمت عزیزم

چیشد !!!

اون لیوان درست شد ؟؟؟

گرفتی چی میگم !!!

[ جمعه 2 آبان 1393برچسب:,

] [ 20:13 ] [ مبینا ] [ ]

غمکده

داغونی

درباره وبلاگ

نویسندگان

آخرین مطالب

لینک دوستان

آرشیو ماهانه

پیوندها

سایت آوازک

دیگر امکانات

طراح قالب: آوازک